Tuesday, July 28, 2009

در حاشیه جشنواره تئاتر فجر: دهه ی پرفورمنس ها (روزنامه اعتماد)/ بهمن86


دهه پرفورمنس ها


نويسنده: ايثار ابومحبوب

روز اول جشنواره حوالي ظهر به دبيرخانه رفتم تا كسري بليت ها را بگيرم. حين تلاش دوستان كه بايد بليت هاي هر ليست را به خواهانش مي دادند، خواستاران بليت ديواري از آدم هاي لبخند به لب را پشت ميز ترتيب داده بودند. در اين ميان كسي از كنار من ليستش را در دست هاي جوان مسوول چپاند و وقتي با اعتراض من مواجه شد، گفت: «اگر تو تئاتري دهه هشتادي، من تئاتري دهه شصتم.» بنده در همان لحظه و درست در حالي كه مي خواستم بگويم «هيچ هم تئاتري دهه هشتاد نيستم، تئاتري دهه هفتادم» شستم خبردار شد گفتن اين جمله مسخره كردن خودم است. (همين اتفاقي كه الان برايم افتاد،) به هر حال باز هم شصت زودتر از هفتاد است. حرف حساب هم كه جواب ندارد. تئاتري دهه شصت است و حق دارد بليتش را زودتر از من بگيرد. زودتر از من آمده: حالاگيريم نه پشت اين ميز. به همان ترتيب كه اگر تئاتري دهه پنجاه بود حق داشت دو بار زودتر از من بليت بگيرد. يا حتي قبل از خودش. خلاصه گمانم آن دوست تلاشگر پشت ميز بود كه از جنگ ميان نسل ها جلوگيري كرد. حالاكه فكر مي كنم مي بينم احتمالاً يك دهه بعد من هنوز به همين وضع پشت همان ميزم و مي گويم: «اگر تو تئاتري دهه نودي...» و از جمله خودم كيف مي كنم و مي گويم: «حالش را گرفتم.»

جشنواره در هواي سرد كار آغاز كرد، در حالي كه آنها كه در روزهاي دهه هفتاد به هنگام جشنواره اطراف استوانه تئاترشهر را مي گرفتند ديگر كمتر به چشم مي خورند. «افرا» و «مرغابي وحشي» دو يادگار ماه گذشته در جشنواره بودند كه آخرين اجراهايشان به برنامه بيست و ششمين جشنواره تئاتر فجر ضميمه شد. اين دو نمايش در روزهاي نخست جشنواره از تماشاگران شان خداحافظي كردند. برهاني مرند كه با گروهش تمام يك ماه و چند روز اجراي نمايش «مرغابي وحشي» را به خاطره اكبر رادي تقديم كرده بود در پايان نمايش، اجراي آخر را تقديمي گروه دانست به گروه هاي پشت در مانده و مردود و تجديد شده.

متن «مرغابي وحشي» براي اجرا دستخوش تغييراتي اساسي شده است: نه درباره ديالوگ ها يا روند كلي وقايع. در واقع متن اجرايي جهان بيني متفاوتي از «مرغابي وحشي» ايبسن دارد. «مرغابي وحشي» خود به خود از بهترين متن هاي ايبسن نيست. قوي ترين عنصر اين متن همانا گريز از مقدس مآبي كوركورانه و نقد آرمانگرايي است. اما نادر برهاني مرند و آرش پارساخو با تغييرهايشان در متن و ايوب آقاخاني با بازي اش، حسادت را در گرگرز پسر پررنگ تر از آرمانگرايي و اخلاق گرايي جلوه داده اند: شايد بر اساس تحليلي روانشناختي آرمانگرايي او را برآمده از حسادتش دانسته باشند. نمي توانم براي گروهي كه مي خواهد نگاهي ديگر به ايبسن داشته باشد نسخه بپيچم كه چه كند. تنها مي توانم مخاطبي باشم كه نگاه ايبسن را دوست تر دارد. حال آنكه پيام دهكردي در «مرگ فروشنده» نه تنها تصور ما - دست كم من - را از ويلي لومان مكتوب فروريخت، بلكه چنان آن را كامل بازساخت كه قطعاً تا سال ها ويلي لومان را به شكل پيام دهكردي به ياد آورم و جهان آن نمايشنامه را همچون اجراي برهاني مرند و بازيگرانش. «مرغابي وحشي» سوار بر آزادي بازيگرانش در شوخي پردازي مخاطب راضي و نيمه راضي خودش را داشت، اما بعيد مي دانم از اجراهاي ماندگار اين سال ها شمرده شود. ضمن اينكه گريه و زاري بازيگر بر صحنه براي ايجاد حس تراژيك در تماشاگر كاستن از عمق تراژدي و افزودن بر سطح ملودرام است.

با اين همه «مرغابي وحشي» نمايشي است براي ديدن و فهميدن. از بين انبوه نمايش هايي كه براي ديدن ونفهميدن در اين جشنواره اجرا شد، يكي هم «سولايادي» است. حرفم را پس مي گيرم: فهميدن اين نمايش چندان سخت نيست. دوست داشتنش اما خيلي سخت است. اجراي آن تمام شد وگرنه مي گفتم اين محصول مشترك ايران و هند را حتماً نبينيد. باز هم حرفم را پس مي گيرم: تنها قسمت واقعاً هندي و اصيل آن، تنها قسمت زيباي آن، تكه يي رقص سنتي هندوستان است. اين بخش را ببينيد. اين بخش تنها دقيقه زيباي اثر است كه آن هم محصول كل فرهنگ هند است و نه دخالت تئاتري كارگردان. اي كاش كارگردان اين كار چيزي را كه نمي شناسد با چيز ديگري كه نمي شناسد، بيهوده مخلوط نمي كرد.

«زندگي متناقض نماي من» يك پرفورمنس خوب بود اگر تنها 15 دقيقه مرتبطش باقي مي ماند و نيم ساعت تلاش اضافي اجراگر براي مثلاً خروج از كلمات يا حذف مي شد يا فضايي ماهرانه تر و بديع تر ايجاد مي كرد. شايد تاكيد بيشتر بر كنش مورد تقاضاي اجراگر مي توانست موجب ايجاد رويدادي خودجوش تر باشد. اما ترديد من در سخن گفتن درباره اين پرفورمنس از آن روست كه گمان مي كنم اجراگر به جاي نشان دادن ناتواني در سخن گفتن و به جاي نشان دادن ناتواني از به بيان درآمدن، سرگرداني و بي تصميمي را نشان مي دهد. عجالتاً درباره اين كار قضاوت نمي كنم.

با اين حال حضور اين پرفورمنس ها و گاه هنرهاي مفهومي در جشنواره تئاتر و در مجموعه تئاترشهر، مي تواند نمايانگر مشخص نبودن مرز هنرها و كاركرد سالن ها نزد مسوولان انتخاب آثار باشد. به ويژه اينكه اين گونه آثار در بخش مسابقه بين الملل تئاتر قرار گرفته اند. تقريباً تمام نمايش هاي ايراني و محصول مشترك شركت كننده در بخش بين الملل در اثبات تئاتر بودن خود دچار نقصانند. بهتر بود نام اين بخش را «مسابقه بين الملل پرفورمنس» مي گذاشتيم و در مقابل از گروه هاي پرفورمنس خارجي براي شركت دعوت مي كرديم و نه گروه هاي تئاتر. اما آيا ظرفيت فرهنگي كشور ما توان پذيرش پرفورمنس كامل، واقعي و جسور را داراست، يا فقط پرفورمنس هاي محتاط و خنثاي خود را تاب مي آوريم؟

No comments:

Post a Comment