Tuesday, July 28, 2009

در حاشیه جشنواره تئاتر فجر: یا همه یا هیچکس (روزنامه اعتماد)/ بهمن86


يا همه يا هيچ كس


نويسنده: ايثار ابومحبوب

به خدا نشسته ام وتمام تلاشم را مي كنم كه از اين برنامه جشنواره تئاتر سر در بياورم. اما يك نتيجه باارزش گرفته ام، كه همه خوانندگان محترم را در آن شريك و از كشف خودم مستفيض مي كنم. در جشنواره امسال بيش از هر كاري نمايش «تئاتر براي همه» روي صحنه است. اين نمايش سترگ محصول بزرگ يك سال تعطيلي تئاتر و در عين حال يك سالً پر از جشنواره است. شما هم به برنامه نگاه كنيد: ما حتي مي توانيم در «اتاق نيلوفر» هم تئاتر اجرا كنيم: حتي در «طبقه فوقاني». تعداد زياد صفحه هاي برنامه تئاتر حجمي است از ابهامي كش آمده كه فقط باعث مي شود از آنچه بودم گيج تر شوم. ما اين همه تئاتر در اين كشور داشتيم،؟

اما بايد گفت برنامه جشنواره اصلاً ويتريني واقعي از تئاتر اين كشور نيست. اين جشنواره تئاتر فجر ويتريني از «همه جشنواره هاي تئاتري اين كشور» است. به اصطلاح جشنواره جشنواره هاست. البته نبايد از حق گذشت كه از يك جهت تمام پتانسيل تئاتري تهران به كار افتاده است: تمام مكان هاي حرفه يي، نيمه حرفه يي و غيرحرفه يي تئاتر به كار گرفته شده اند. با عرض ادب و احترام مي گويم اين همه دارايي تئاتري ماست: اين همه آن چيزي است كه وجود دارد: همه آن مكان هايي است كه براي گرفتن دو ساعت از هر كدام، هر كدام از تئاتري هاي اين كشور ناگزير بايد در مسابقاتً تودرتو و پي درپي، دستً كم بيست تئاتري ديگر را حذف كنند.

در اين فرآيند حذف همه دست به كاريم. از ياد نمي برم كه راياني مخصوص به كلاس آمد و گفت: «همه در تئاتر ايران مي خواهند تو را زير پا بگذارند تا بالابروند. نمي گويم كسي را زير پا بگذاريد، اما نگذاريد زير پايتان بگذارند.» حالاتو بازبين من مي شوي كار مرا رد مي كني. من بازبين كار كسي ديگر مي شوم، كار او را رد مي كنم. و براي اينكه خودمان، خودمان را حذف كنيم حقوق هم مي گيريم. كسي داور جشنواره يي بزرگ است كه من در آن شركت مي كنم. من داور جشنواره يي كوچك ترم كه كسي در آن شركت مي كند كه داور جشنواره يي كوچك تر است. در ظاهر داوران و بازبينان و بازخوانان در حال انتخاب و تاييد كارها هستند: در ظاهر آنان به كارها مي گويند آري. اما كيست كه نداند هر آري يعني بيش از 20 نه به گروه هايي كه به آنان آري نمي گوييم. و ما براي اين كار كمي هم حقوق مي گيريم، به صورت قراردادي، براي مثلاً ده روز، بدون بيمه، بدون مزايا، بدون بازنشستگي: چون ما در چرخه ايم. اين مدير يا آن مدير مقصر نيست. مديران تئاتري اين كشور نيز كساني اند كه در كلاس هاي تئاتر همكلاسي ما بودند و اين چرخه حذف را با وحشت نگريسته اند (خدايا كاري كن با وحشت نگريسته باشند). اين چرخه با هر كدام از آنها يا با هيچ كدام از آنها هم هست و كار مي كند.

راستي چرا ما تئاتر را رها نمي كنيم؟ اين سوال تنها براي ما مطرح نيست. كساني هم هستند كه مدام تلاش هاي بيهوده ما را نظاره مي كنند و با نگاهي عاقل اندرسفيه اين سوال را از ما مي پرسند. ضمن عرض ادب و احترامً دوباره، اعلام مي كنم كه ديگر سينماگران (نزديك ترين اقوام ما) و حتي نقاشان هم به جرگه اين متعجبان پيوسته اند. نمي دانم من در توهمم يا اين حس واقعيت دارد: به تازگي احساس مي كنم دسته سومي هم هستند كه مدام فكر مي كنند پس چرا اينها تئاتر را رها نمي كنند؟ بعد يك دكمه ديگر را مي زنند و كمي منتظر مي شوند. بعد به هم نگاه مي كنند و يكي شان مي گويد: «رها نكردند؟» آن يكي مي گويد: «نه،... آن يكي را بزن،» اولي يك دكمه ديگر را مي زند و به مانيتور نگاه مي كند: «عجيب است،» يك پيچ را مي پيچاند و به مانيتور نگاه مي كند. «پس چرا رها نمي كنند؟» «نكردند هنوز؟ بيشتر بپيچان.» اولي نگاه مي كند و مي گويد «ول كرد، ول كرد، يكي ول كرد.» «كو؟» «اينجاست. رفت پرايد قسطي خريد.» «خوب است. همان را بپيچان.» از لج توهم وجود همين دو نفر است شايد، كه ول نمي كنيم. از لج اينكه خيال مي كنيم ما شخصيت هاي منفي يك بازي كامپيوتريً خنده دار هستيم كه قهرمان بازي بايد همه ما را از بازي بيرون اندازد تا ببرد. ما از لج هم كه شده به بازي ادامه مي دهيم. حال كه ما اين همه فداكاريم(،) بهتر نيست به جاي تئاتر براي همه بگوييم: «همه براي تئاتر، تئاتر براي هيچ كس»؟

نمي خواهم بگويم امسال جشنواره بد است و سال هاي ديگر خوب بود. نمي خواهم بگويم جشنواره را رها كرده و سوگواره برپا كنيم، بگويم بياييد افسرده تر باشيم يا تمام تلاش هاي صورت گرفته را زير سوال ببرم. مي خواهم به ياد آورم كه لااسرافî في السراج. يا به قول اخوان: «اسراف نيست هرچه كني خرج روشني» و فرهنگ روشني جامعه است. دعوت اصناف ديگر به تئاتر، گسترش طيف تئاتري هاي حاضر در جشنواره، ايجاد ويترين و تصويري پرتنوع از تئاتر كشور به هيچ روي ضرري براي تئاتر كشور ندارد و چه بسا بتوان شعار «تئاتر براي همه» را تصويري دلنشين از آرزوي تئاتري ها ارزيابي كرد. حال كه نوشته را دوباره مرور مي كنم مي بينم شايد به بيراهه رفته است از آن رو كه طلب تمام تئاتر بدنه را يكجا مي خواهد از جشنواره تئاتر بگيرد. گفتم «تئاتر بدنه»: تلخي اين نوشته در حقيقت از آن روست كه مسابقه، جشنواره تئاتر، تئاتر تجربي و مفاهيمي از اين قبيل همه مفاهيمي انضمامي هستند به آنچه بايد تئاتر بدنه باشد. تنها تئاتري مي تواند براي همه باشد كه جداً وجود داشته باشد. گسترش تئاتر (اگر واقعاً مي خواهيم) تنها از راه ايجاد بدنه يي قوي در تئاتر فراهم مي شود. به بيان ديگر از حضور همه حاضران بسيار خشنوديم، اما از غياب تئاتر بدنه بيش از اينها ناراحتيم. حذف از جشنواره ها براي فعالان دائمي تئاتر نبايد به قيمت حذف از تئاتر بدنه تمام شود. جشنواره رقابتي و غيررقابتي را هر دو آزموديم: چيز زيادي عوض نشد. شايد بايد درمان كردن تئاتر از طريق جشنواره را رها كنيم و بگذاريم جشنواره يك گردهمايي شاد، ويتريني كوچك از يك دارايي بزرگ، و مكاني براي آموختن از تجربه هاي يكديگر باشد. نه تمام دارايي تئاتري اين كشور كه براي حضور در آن خون بازخوان و بازبين و داور و مدير و همديگر را مباح كنيم. ما براي اينكه به «همه» تئاتر بدهيم، به تئاتر غيرجشنواره يي بيشتري احتياج داريم: ما به همه تئاتر براي همه احتياج داريم: نه فقط يك گونه تئاتر براي همه.

No comments:

Post a Comment