با شاهمیری و امینی و جعفری بعد از نمایش یک ساعت یا بیشتر حرف زدیم و آنها حرفهای شاهکاری زدند. من البته سعی می کنم چیزی از حرفهای آنان را تصرف نکنم و فقط یکی از دیدگاههای کوتاه خودم را بنویسم.
امشب آخرين شب نمايش كوارتت بود و بالاخره به ديدن اين نمايش رفتم. البته با چند تن از دوستان. البته نقدهاي اشکان غفارعدلی و علی قلی پور را بر اين نمايش خوانده بودم و آنها نيز پيشزمينهاي بودند براي مواجهه با اين نمايش. با اين همه مجموع اين دو نگاه را براي بررسي اين نمايش جالب يافتم. از اين رو چندان دليلي نميبينم كه دوباره نقد و مقالۀ مفصلي دربارهاش بنويسم. تنها به نظرم رسيد در ارزيابي سه نمايشي (رقص روي ليوانها، تجربههاي اخير، كوارتت) كه تا كنون از كوهستاني ديدهام، ميتوان چنين نتيجه و ارزيابياي ارائه كرد: او استاد ايجاد نوعي فضاسازي بر مبناي غيابِ برخي عناصر متني است. محدودهاي از اين غياب را در اجرا نيز كشف كرده است. او ميتواند از فضاهاي خالي متن نهايت بهره را ببرد.
اما اين همه چيز نيست. فرض را بر اين بگذاريد كه دست كم بتوان دو استراتژي را براي ارتباط با مخاطب تئاتر در نظر گرفت. (اصلاً قصد ندارم مسدوليت محدود كردن امكانات كارگرداني به اين دو استراتژي را بپذيرم، بنابراين باز هم بر عبارت دست كم تاكيد ميكنم) نخست فضا سازي، دوم نشانهگذاري. (حوصلۂ توضيح و تفصيل ندارم) اميررضا كوهستاني در فن فضاسازي سبك خود را يافته است و خود را با خم و چم مشخصي شناسانده است. او در كنار بازيگران آن دو نمايش توانست به اين تجربه دست يابد كه هميشه ميتوان از راه اين نوع رئاليسم و بر مبناي ايجاد ريتمي به شدت پنهان و به ظاهر شكسته تماشاگر را در انتظار و تعليق وادار به تمركز بر فضاهاي خالي نمايشي كرد. او از اين تجربه عقبنشيني نكرده است و از آموختهها و تجربهاش در اين مورد تمام استفادۂ ممكن را ميكند. اما در اين نمايش (و آن گونه كه شنيدهام در كار قبلياش هم چنين رويكردي قابل جستجوست) قدمي ديگر هم برميدارد. او تلاش ميكند استراتژي نشانهگذاري را نيز به امكانات خود در زمينۂ كارگرداني بيفزايد. او اكنون تلاش ميكند بخشي از فضاهاي خالي نمايشياش را با ترفند نشاندار كردن عناصر به سطح پيچيدهتري از معنا برساند. او قصد ندارد به فضاسازي اكتفا كند. اما هر چقدر كه در فضاسازي به شيوۂ خود جسور و كامل است، در معنازايي از طريق نشاندار كردن عناصر اجرايي مبتدي و ضعيف است. همچنان آنچه مخاطب را مفتون اجراي او نگاه ميدارد، فضاسازيهاي اوست و نه نشانههاي معنادار. (اميدوارم به سرنوشت ديگر رهجويان و شكستخوردگان اين مسير كه شكستهاي خود را با سفسطه گري پيروزي جلوه ميدهند دچار نشود.) او در نشاندار كردن عناصر اجرايي خود، خام و در عين حال بيش از حد محتاط است. احتياط او ميتواند او را از ورطههايي كه گاه (و نه هميشه) پسياني در آن ميغلتد، بازدارد. اما همچنين احتياط او ممكن است ختم به دست كم گرفتن مخاطب شود. او هنوز جرات آن را پيدا نكرده كه در حق مخاطب بيرحم باشد. شايد اگر چنين ميبود آن وقت تلويزيونهاي بالا سر بازيگران ... بهتر است پيشنهاد ندهم. عقبنشيني از تواناييهايش در فضاسازي را اصلاً پيشنهاد نميكنم. اما اين توقع از او ايجاد شده است كه گام بعدياي را كه برگزيده است محكمتر از اينها بردارد. او هنوز در ايجاد نظامي يكنواخت از نشانههاي معنادار، و ايجاد يك سازمان رسانهاي كه هر رسانه در آن نه فقط يك ابزار ايجاد تنوع، بلكه يك كاراكتر است ضعيف و گاه ناتوان است. با اين همه (تكرار ميكنم) فضاسازي چنان قوي و حسابشده است كه تماشاگر هيچلحظهاي از نمايش را با منّتِ «تحمل» پشت سر نميگذارد. ميدانم برخي از اصطلاحات اين وجيزه گنگ است و در خود مطلب معنا نميشود(مثل نشاندار، و تقابل كاگرداني فضاساز با كارگرداني نشانهگذار). اما اين مطلب هم يك يادداشت يا يك پست بيشتر نيست و به هيچروي يك مقاله به حساب نميآيد. الان هم ساعت دو و ربع شب است. پس بيشتر از اين حوصلۂ ور زدن في مقامات كوهستاني و غيره را ندارم. اميدوارم كه كارهاي بعديش را هم ببينم. و اميدوارم كه كارها و سبكهاي ديگري هم از آدمهاي ديگري ببينم كه به همين اندازۂ كوهستاني نميشناسمشان. يك روز که فرصت و خودشیفتگی کافی و - برای مدتی- وافی پيدا كنم كمي دربارۂ ايدۂ اين تقابل در رويكردهاي كارگرداني جديتر اظهار نظر می كنم و خودم را کماکان به فیض می رسانم. بسط اين نظريه ميتواند راهي ديگر براي تحليل كارگرداني فارغ از متن، يا براي تبيين نظريۂ اجرا فراهم آورد. شايد هم هيچ ...ي نباشد و به هيچ دردي نخورد(نميدانم). خوب بخوابم!
No comments:
Post a Comment