Wednesday, July 22, 2009

همنوازی پیام و پارازیت / سال85


(اين نقد در ايران تئاتر و روزنامه‌ي شرق چاپ شد. عکس برگرفته از سایت مرکز عکس تئاتر)

همنوازي پيام و پارازيت

نقدي بر نمايش تيغ و ماه به كارگرداني آتيلا پسياني

ايثار ابومحبوب

گروه تئاتر بازی همواره تماشاگرانی پیگیر داشته که با علاقه و حوصله تلاش­ های این گروه را پیگیری کرده­ اند. این گروه در پرونده ­ی خود آثار به یاد ماندنی­ ای دارد که باعث می­ شود مخاطب همواره با پیش­زمینه­ هایی وارد سالن شود که نمی­ توان مدعی شد وجود ندارند. از سوی دیگر نمایش تیغ و ماه به استناد بروشور نمایش، قسمت سوم از سه­ گانه­ ای است که دو قسمت پیشین آن در سال­ های 79 و 82 بر صحنه رفته است. از آنجایی که این هر سه اثر پیچیدگی های زیادی داشته­ اند و نیز با فاصله­ ی زمانی زیاد به اجرا درآمده ­اند، «تیغ و ماه» را اثری مستقل فرض کرده و آن را خواهیم سنجید.

تئاتر تجربی همواره در جست وجوی یافتن راه­ های تازه­ ای برای برقراری ارتباط بوده­ است و روی لبه­ ی تیغ ریسک شکست را پذیرفته است مشروط بر این که اشکال تازه­ ای از ارتباط انسانی را کشف کند. با در نظر گرفتن این امور لازم است که تمام این تلاش به طور مداوم مورد بازنگری قرار گیرد تا آنچه ارزشمند است از تجربه گذشته و تبدیل به روش شود. از همین رو نگرش انتقادی به مقوله ­ی ارتباط با مخاطب می تواند نتایج آزمایش­ تجربی یک گروه را روشن کند، همان­ طور که ارزیابی نکردن این آزمایش­ ها می­ تواند باعث شود که از تجربه به سطح اتفاق تنزل پیدا کنند.

*

مخاطب هنگام مواجهه با هر اثر، گفت­ و گویی درونی را میان متن اثر و متون ذهنی و پیش آگاهی­ های خود برقرار می­ کند و بدین طریق باب تاویل­ ها و فهم نسبت به اثر گشوده می ­شود. طی این فرایند ارتباطی، اثر تبدیل به گوینده و فرستنده­ ی پیام به سمت مخاطب می ­شود. به اعتقاد یاکوبسن "گوینده پیا می را برای مخاطب می ­فرستد. پیام زمانی موثر خواهد بود که معنایی داشته باشد و طبعاً می­ باید از سوی گوینده رمزگذاری و از سوی مخاطب رمزگردانی شود".[1] این فرایند ارتباط شامل شش جزء است:گوینده، مخاطب، مجرای ارتباطی، رمز، پیام، و موضوع. به نظر می­ رسد برای بررسی فرایند ارتباطی «تیغ و ماه»، نیازی به معرفیِ گوینده، مخاطب، و مجرای ارتباطی نباشد.دستیابی به موضوع نیز بدون این که رمزهای پیام گشوده نشده باشند، دست نایافتنی است. اما بی­شک بدونِ بررسیِ میزانِ تعاملِ دو عنصرِ دیگر، یعنی رمز و پیام در این اثر، باب نقد و گفت ­وگو درباره ­ی این نمایش بسته­ خواهد ماند.

پیام در اینجا به معنای محتوا نیست و دریافت پیام از جانب مخاطب صرفاً به معنای کامل شدن زنجیره­ ی ارتباط است. بنابراین تاکید بر لزوم وجود پیام، محتواگرایی نیست. به هر روی دریافت پیام توسط مخاطب تنها از طریق رمزگردانی میسر است. بنابراین فرستنده­ ی پیام برای این که به منظور خود یعنی برقراری ارتباط با مخاطب دست یابد ناگزیر است که به توانش دراماتیک مخاطب بی­ اعتنا نباشد، زیرا وی تنها با توجه به این توانش می تواند پیام خود را رمزگذاری کند. توانش مخاطب، توانایی بالقوه­ ی وی است در رمزگشایی مجموعه ­ی پیام­ هایی که از محیط به وی می ­رسد. هر چه توانش فرستنده­ ی پیام از توانش مخاطب فاصله داشته باشد ارتباط در سطح پایین­تری رخ می­ دهد. نگارنده بر این باور است که در نمایش «تیغ و ماه»، دور بودن بیش از حد نشانه ها از توانش دراماتیک مخاطب ـ چه خاص و چه عام ـ منجر به عدم برقراری ارتباط میان اثر و مخاطب است.

دیگر عامل ایجاد خدشه در این ارتباط، عامل پارازیت است. طبق الگوی ارتباطی «شانون-ویوُر»، مسأله­ ی پارازیت بدین­ گونه مطرح می ­شود که در هر سیستم ارتباط، تمایلی برای نوعی تغییر شکل، انحراف، اشتباه، ازدیاد یا حذف پیام ها وجود دارد. در این نمایش، وجود نشانه­ های فرعی بسیار، باعث می­ شود مخاطب قدرت تمایز میان نشانه­ های مهم و غیر مهم را به دست نیاورد. به عنوان مثال، بر روی شمع به همان میزان تاکید می­ شود که بر روی طرح ماهی که با شن در کف صحنه ایجاد می­ شود، از سوی دیگر در نقطه­ ای از نمایش ناگهان ارتباط مستقیمی با مخاطب رخ می ­دهد که هرگز تکرار نمی­ شود: مرد در حین جراحی پسر از مخاطب می­ خواهد که تکه ­ای از بدن او را ببلعد( تکه­ ای کالباس یا لواشک). مخاطب بدین ترتیب خود را برای ارتباط­ های وسیع­تری آماده می ­سازد و منتظر است که این اتفاق رمزی باشد که باید با توجه به نشانه ­های دیگر اثر، رمزگشایی شود. اما هرگز ابزار رمزگشایی ـ حتی به صورت نسبی ـ در اختیار مخاطب قرار نمی­ گیرد. قرار ندادن اطلاعات کافی از رمزهای موجود مخاطب را به ورطه­ ی حدس و گمان می ­افکند. اما متاسفانه این سمت سوها حتی جهت داده نمی­ شود. این بدین معنا نیست که هرگز تلاشی از سوی فرستنده برای جذب مخاطب رخ نمی­ دهد، بلکه به نظر می ­رسد نوعی دوگانگی ناآگاهانه در رمزگذاری رخ داده که درباره­ ی آن بیشتر سخن خواهیم گفت. این دوگانگی باعث شده مخاطب با دو دسته از نشانه­ ها و رمزها روبرو باشد که هر دسته برای دیگری پارازیت محسوب می­ گردد.

اما این دوگانگی چیست؟ به زعم نگارنده این اثر نتوانسته برگزیند که قصد دارد مخاطب را وادار به اندیشدن به اثر کند، یا این که در ناخودآگاه مخاطب رخنه کند. یا این که دستِ­ کم نتوانسته تصمیم بگیرد که کدام­یک از این دو را در روند رمزگذاری مهم­تر تلقی کند. نتوانسته تصمیم بگیرد که مخاطب می­ باید از چه زاویه­ ای اثر را ارزیابی کند؛ از زاویه ­دیدِ سوم­ شخصِ قاضی و یا زاویه ­دید اول ­شخصِ همدرد و درگیر با فضا. نتوانسته میان اصل قرار دادن فضا سازی و اصل قرار دادن نشانه یکی را برگزیند. نتوانسته میان خودارجاع بودنِ نشانه­ های اثر و ارجاعات برون­ متنی تمایز قایل شود. این اثر دچار این وسوسه می ­شود که هر دو سوی چنین دوگانگی­ هایی را بدون حد و مرز بیازماید.

از سویی صحنه­ ی عریض، موجب می ­شود تماشاگر در آستانه­ ی انتخاب و تعقل قرار گیرد، چرا که او در آن واحد نمی ­تواند همه­ ی صحنه را ناظر باشد. از سوی دیگر اثر با عناصری چون ماهی، سنگ، ناکجاآبادی بودن و ... سعی دارد در حافظه ­ی جمعی مخاطب نفوذ کند و از طریق نشانه­ ها و نمادهای اسطوره ­ای، بر ناخودآگاهِ جمعی مخاطب اثر بگذارد. از سویی عنصر صدا سعی دارد با احاطه کردن مخاطب، با نت­ های ناگهانی، ضربان­دار، بم و رعب­ آور، و ترکیب صداهای موسیقیایی و غیر موسیقیایی مخاطب را خلع سلاح کند و او را تحت تاثیر فضا قرار دهد، از سوی دیگر بازیگری بدون تاکید حسی، بدون تاکید بر تکنینک و به دور از شخصیت ­پردازی است و اساساً سعی ندارد بر مخاطب تاثیر بگذارد. تماشاگران نیز رودر روی یکدیگر و چنان نزدیک به همند که هر لحظه با دیدن یکدیگر به یاد می­ آورند که در حال دیدن نمایشند و تمام این­ها بازی است. از همین رو مخاطب که مدام در تلاش است ارتباط خود را با اثر کمال بخشد، به ارتباط اقناع­ کننده­ ای با اثر دست نمی ­یابد. وی نه موفق به فهم عقلانی اثر می­ شود و نه می­ تواند که از سطح تعقل خارج شده و تاثیری درونی را از اثر با خود حمل کند.

*

تئاتر تجربی عنوان خود را با خود حمل می­ کند؛ شیوه­ ی این تئاتر آزمایش و خطاست و هرگز مدعیِ پیش­ آگاهی از فرایند ارتباط نیست. تئاتر تجربی بدون شک قصد دارد ارتباط را در عمل بیازماید و متوقع نیست که این ارتباط همواره به کمال مطلوب دست یابد. نمایش «تیغ و ماه» ـ به زعم این نگارنده ـ در برقراری ارتباط کافی و وافی با مخاطب موفق نیست، اما تماشاگر را تا پایان کنجکاو نگاه می ­دارد. با این حال بی­ نتیجه گذاشتنِ این کنجکاوی باعث می­ شود پس از چندی تماشاگر به اشتباهی جبران ناپذیر بیفتد و باور کند کنجکاوی، امری بیهوده است و امید او برای برقراری ارتباط فریب بوده، چرا که فرستنده هرگز قصد ندارد پیامی به سوی او گسیل کند.



1 صفوی،کورش. از زبان­شناسی به ادبیات(ج1) . چاپ دوم. ص30

No comments:

Post a Comment